سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساحل

..........................

    نظر
اعتراف میکنم از سر تنهاییم بود ، آمدم ، قبول کردم باشم ، اما حالا که باز هم تنها هستم

باز هم من خودم باز هم خودم

نمیدانم چرا اینطور میشوم

چرا باید اینطور باشم

از تنهاییم خواستم بیرون بیایم

بد تر شد کاسه کوزم بهم ریخته تر از قبل

دیگه موندم چی کار کنم

چه قدر بده که بفهمی اشتباه بزرگ خودتی

خود خود خودت

اینارو دارم مینویسم و گریه میکنم شاید دلم سبک شه

شاید سرم از اسن همه سنگینی افکار بی خود و پوچ سبک بشه 

من اعتراف میکنم که از سر تنهاییم بود

وای خدایا

خدای من

تو اگه نبودی چی میشد

اگه تو هم نبودی چی میشد ؟

چه قدر خوبه که تو هستی خدایا !


تا کجا باز دل غمزده و بی خبری!!!!!!!!!!!

    نظر
تا کجا باز دل غمزده و بی خبری ؟!

همینه دیگه ، درست وقتی که فکر میکنی داری

میرسی همه چی تموم میشه

با همه چیزی که داری انگار دیگه هیچی نداری

نمی دونم باور کنم یا نه 

دیروز یه سری به دفترچه یادداشتم زدم

کلی برنامه ریزی واسه تمام کارهایی

که می خواستم انجام بدم

ولی الان کدومشون تموم شده

هیچ کدومش

حتی بیشترشو ول کردم

حس بدیه

وقتی میفهمی درست اونجایی که فکر میکنی جایی

بوده که باید رسیده باشی و می بینی نه تازه بازم

رسیدی اول راه تمام مدت داشتی دور خودت

میچرخیدی 

وای ازین همه دقدقه و دلهره و آینده

دنبال چیزی ام که در پی اون هیچ چیزی دلم رو نلرزونه

یه چیزی میخوام که غم از دست دادنش تو یه آینده نا

معلوم لذت حالای من رو ازم نگیره

یه لذت بی دقدقه و بی دردسر می خوام

که مثل حباب نباشه که هر لحظه از ترس اینکه الانه

که میترکه و از بین میره نزاره از بودنش از زیبایش لذت

ببرم

 من فقط همینو میخوام

ولی بازم انگار تو این دایره تکرار بازم دارم تکرار میکنم

تمام اشتباهاتم رو

تمام ترسامو

تمام زندگیمو

خدایا ازین روزمرگی جدام کن !!!


یکی بود ... یکی هم نبود و

    نظر


یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود

غیر خدا

هیچکی نبود

تا اینکه خدا آدما رو آفرید

آدما دلشون آروم نداشت

خونشون دیوار و حصار و بند نداشت

اما یه سقف آبی داشت .

یه دونه گنبد آبی ویه خورشید طلا

توی صحرای خدا

شده بود سقف دل این آدما

نه حصاری و نه بند وبلایی

همه رحمت خدایی .

یه روزی آدم ساخت یه دیوار دور خودش

اما این خونه سقف نداشت

دلش وقتی میگرفت

دیوار این خونه که ساخته بود درو دروازه  نداشت

دل آدم دیگه آروم و قراری باز نداشت

مونده بود دست به دعا

رو به آسمون

رو به خدا

خدا خدا

اول یه سقف دادی

ما که ساختیم دیوارو

چی کنم حالا شدم تنها ی تنها

دیوارو از هم شکافت

روزنه ای اونجا به اسم در گذاشت

پنجره ساخت

حالا دیگه خونه آدم خونه بود

اما هنوز سقف نداشت

آدم واسه خونه خودش سقف نذاشت

آخه خدا بهش یه سقف داده بود

یه گنبد آبی با خورشید طلا

یه خورشید داره خونه آدما


دوستان گلم خوشحال میشم برای رفتن به سفر های زیارتیتون به من یکی

بسمه تعالی

کاروان زیارتی :

سوریه_(هوایی،زمینی)

کربلای معلا(هوایی،زمینی)

مشهد مقدس(قطار و ماشین)

دوستان گلم خوشحال میشم برای رفتن به سفر های زیارتیتون به من یکی از دوستای پارسی بلاگتون مراجعه کنید(وثوقی) 

تلفن تماس:09183669589


فقط چند ساعت به رضان مانده

    نظر

ساعت

 
لحظات زیبای ماه رمضان نزدیک است
بی صبرانه منتظرش هستم
وای که چه ماهی است رمضان
 
 
 
< id=obj1 border=0 codeBase="http://download.macromedia.com/pub/shockwave/cabs/flash/swflash.cab#version=6,0,40,0" classid=clsid:D27CDB6E-AE6D-11CF-96B8-444553540000 width=130 height=130>
pluginspage="http://www.macromedia.com/go/getflashplayer"
type="application/x-shockwave-flash" name="obj1" width="130" height="130"
quality="High" wmode="transparent">