همه وجودم تویی بهارم
دونه دونه اشکام رو گونه هامه ..... وقتی تو نباشی اینا باهامه ..... می مونی تو قلبم واسه همیشه .... تو رو کم میارم تو روزگارم .... همه وجودم تویی بهارم .... بدون تو تنهام نگو که ........ هوا وقتی بوی نم داره دلم خیلی می گیره ..... ندونستی گل یاس من دلم بی تو می میره ............. من و سپردی به پرسه های بارون .... رفتی از لحظه هامون خیلی آسون ..... هر روز کنار یاس گلدون به انتظارتم تو ایوون ..... هنوزم تو خاطرتم تو رو هر نفس می بینم ...... چه غریبه ام بی تو اینجا تو رو می خوام نازنین ام ...... از پس سپیده صبح می دونم میای دوباره ...... گل سرخ و تو و شبنم من و بارون و ستاره دونه دونه اشکام رو گونه هامه ........ وقتی تو نباشی اینا باهامه ...... می مونی تو قلبم واسه همیشه ............................. |
به نام انکه اگر حکم کند همه محکومیم
سر کلاس و در حال گوش دادن به صحبت های استاد و تدریسش بودم در صورتی که فقط جسمم سر کلاس بود و فکر و خیالم یه دنیای دیگه ...... تا این که یه نوشته ، گوشه برگه ای که زمین افتاده بود و همه پا میگذاشتن روش نظرم رو جلب کرد وقتی برداشتم و خوندمش تا پایان کلاس دیگه صدای استاد رو هم نمی شنیدم متن اون نوشته عیناً این بود (البته بدون علامت تعجب ها ! ) تو هم نباشی ، بد یا خوب میگذره ( !! ) این دل ما رو یکی دیگه می آد و می بره ( !!! ) بعد یه مدت حالا سخت یا آسون ( !! ) فکر و خیالت از سرم می پره ( !!!! ) نمی دونم واقعا نمی دونم چرا تو یه همچین دنیای زندگی می کنم دنیایی که در اون احساس مرده ، صداقت از بین رفته ، یک رنگی رنگ باخته و دنیا سر شار از نامردی و عشق های پوچ و خالی شده . هر روز ... هر ساعت ... هر دقیقه و ثانیه از خدا میخوام ، میخوام که منو ببره ، ببره پیش خودش تا هر چه زودتر از این دنیا راحت بشم ، تحمل دیدن این دنیای کثیف و دیگه ندارم ........ هر روز کسی رو در حال اشک ریختن می بینیم واسه این که طرف مقابلش رهاش کرده و رفته آخه این روزها رفتن و نموندن مد شده ! تا روزی که طرف و احتیاج داریم و تازه است برامون پیشش هستیم و کلی دوستش داریم ، کلی بهش حرفهای قشنگ میزنیم ، کلی قربون صدقه و ...... ولی بعدش چی ؟ عادت می کنیم ، به فکر می افتیم ، فکر یه آدم جدید ... یه عشق جدید !!! چه قدر راحت ، چقدر راحت قلم رو بر می داریم و خط قرمزی روی خاطرات گذشته می کشیم دیگه دلهامون از سنگ شده .... دیگه احساسی نمونده چرا ؟ چرا اینطور شدیم ؟! دست نوشته های یه عزیز و نگاه میکردم که چشمم به این قسمت دوخته شد .... قرار نیست، قرار نیست اگر کسی خیالش از وفاداری دیگری راحت شد ، گنجشک های بی پناه حس او را با تیر و کمان عادت نشانه بگیرد قرار نیست ، قرار نیست که عشق مانند بوسه و عیدی اولش قشنگ باشد قرار نیست ، قراری باشد که قرار نیست خوب حرف می زنیم ... آره خوبم شعار می دیم ، ولی فقط همین .... حرف ... شعار ---------------------------------------------------- یک دوست خوب کامنت گذاشته که بی وفایی کن وفایت می کنند با وفا باشی خیانت می کنند
چرا باید با وفا باشی و خیانت کنن ؟ چرا نباید با وفا باشی و وفاداری کنن ؟ چرا مهربون نباشی ؟ من میگم مهربان باش ... مهربان باش و مهربانی کن ....... چون خدا هست خدا هست و خودش همه چیز و میبینه .......
دوستدار یکایک شما همون بی نام نشون .... |
به نام تنها پناه آشفتگان دیار سرنوشت
بغضم ،غمم ، از زندگی ، از مـــــرگ دلگیرم
|