نگاهش کمی باران داشت
وقتی روی صحنه آمد تمام سالن به احترامش به پا خاستند . از جوان ها گرفته تا پیشکسوت ها .
صحنه ی با شکوهی بود . خداوند هرکس را بخواهد عزیز می گرداند . به مردم تعظیم کرد و
پشت میکروفون نشست . در صدایش آرامش خاصی جاری بود . سلام کرد .
نگاهش کمی باران داشت
چند جمله ی به یاد ماندنی گفت
” استاد مشایخی برای من بسیار قابل احترام است . آن دیالوگ زیبا در کمال الملک را هرگز
فراموش نمی کنم وقتی استاد نقاش به ناصرالدین شاه گفت : در ممالک دیگر هنرمند چون من
فراوان است و آنها همه را به غایت تکریم می کنند . اما در اینجا فقط من یک نفر هستم و
شما با من چه کردید …… “
با شنیدن این جمله ها حسی شبیه اندوه به دلم زخم زد . یاد خیلی ها افتادم . قلب های شکسته .
چشم های بی سو . حرمت های تکه پاره …
فضای احساسی مراسم بسیار سنگین بود و کمتر کسی به عمق حرف های مهران مدیری دقت
کرد . او مثل همیشه کوتاه گفت و تلخ . شاید کمی آزرده بود . نه اشتباه کردم . حتما کمی آزرده
بود . بهتر بگویم .
حتما خیلی آزرده بود …
واقعا دلم نیومد بعد از خوندن این مطلب اینو تو وبلاگم نذارم
با تشکراز رضا رشید پور عزیز که من این مطلبه تلخ رو
از سایت ایشون گرفتم