سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساحل

خدایا عاشقت هستم

    نظر
خداوندا !
در این سالی که در پیش است
نمی دانم چه تقدیری مرا فرموده ای ، لیکن
در آغاز طلوع روشن سالی که می آید
کمک کن تا رها سازم ز خود
من کوله بار یک هزار و سیصد و افسوس
یک هزار و سیصد و اندوه
خدایا مهربانم کن
تو چشمان مرا با نور خود بگشا
تو لبخند رضایت را عطایم کن
بفهمان زندگی زیباست.
خداوندا !
تو راه سبز ایمان را نشانم ده
تو نیکی پیشه ام فرما
که راه حق صبورانه بپیمایم
و هرگز من نباشم از زیانکاران
رفیقا ، مهربانا ، عاشقم فرما
مرا در رود پر مهر گذشتت شست و شو ده
تو پاکم کن ، قرارم ده.
کریما !
دستهای گرم و لبخندی عطایم کن
تو ای نزدیک تر از من به من
اینک مرا دریاب ، پناهم ده
تو ذکرت را عطایم کن
که با یادت دلم آرامش یابد.
حبیبا !
قدر دان خوبی ام فرما
تو ای گرداننده دلها و چشمانم
تو ای تدبیر بر هر روز و هر شامم
تو چرخاننده احوال این دنیا
بگردان حال من را سوی آن حالی که می دانی
تو آرامش عطایم کن.
خداوندا !
نمی دانم چه تقدیری مرا فرموده ای اما
برای مردمان خوب این وادی
عطا فرما
هزار امید
هزار و سیصد آگاهی
هزار و سیصد و هشتاد بهروزی
هزار و سیصد و هشتاد و نه لبخند زیبا را .
..
الهی آمین ای خدای مهربان آسمان ها و زمین 
 
 
 

نیایش از دکتر علی شریعتی <\/h2>
خدایا
آتش مقدس "شک" را
آنچنان در من بیفروز
تا همه ی "یقین"هایی را که در من نقش کرده اند،بسوزند.
وآنگاه از پس توده ی این خاکستر،
لبخند مهراوه برلب های صبح یقینی،
شسته از غبار،طلوع کند.


خدایا
به هرکه دوست می داری بیاموز
که عشق از زندگی کردن بهتر است ،
وبه هرکه بیشتر دوست می داری ،بچشان
که دوست داشتن از عشق برتر


خدایا
به من زیستنی عطا کن،
که در لحظه ی مرگ،
بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذاشته است،
حسرت نخورم.
ومردنی عطاکن،
که بر بیهودگی اش،سوگوار نباشم
بگذار تا آنان را من،خود انتخاب کنم،
اما آنچنان که تو دوست داری.
"چگونه زیستن"را تو به من بیاموز،
"چگونه مردن" را خود خواهم آموخت.

 

ای بنده ی خدا در عیب جویی و بدگویی از هیچ کس بر اثر گناه و عجله و شتاب مکن.که شاید او از گناهی که کرده توبه و بازگشت نمود و امرزیده شده باشد .

 
 
خدایا مرا در برابر انچه که انسان بودن را به تباهی می کشاند

با نخواستن و نداشتن روئین تن کن.

 

 

 

 

مهرورزان زمان های کهن

هرگز از خویش نگفتند سخن

که در آنجا که" تو" یی               

بر نیاید دگر آواز از "من"!

ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد

هر چه میل دل دوست،

بپذیریم به جان،

هر چه جز میل دل او ،

          بسپاریم به باد!

آه !

          باز این دل سرگشته من

یاد آن قصه شیرین افتاد:

بیستون بود و تمنای دو دوست.

آزمون بود و تماشای دو عشق.

در زمانی که چو کبک ،

خنده می زد " شیرین" ،

تیشه می زد "فرهاد"!

نه توان گفت به جانبازی فرهاد : افسوس،

نه توان کرد ز بیدردی "شیرین" فریاد .

کار "شیرین" به جهان شور برانگیختن است!

عشق در جان کسی ریختن است!

کار فرهاد برآوردن میل دل دوست

خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن

خواه با کوه در آویختن است .

رمز شیرینی این قصه کجاست؟

که نه تنها شیرین ،

بی نهایت زیباست :

آن که آموخت به ما درس محبت می خواست :

جان چراغان کنی از عشق کسی

به امیدش ببری رنج بسی .

تب و تابی بودت هر نفسی .

به وصالی برسی یا نرسی!

سینه بی عشق مباد!!

به نام او

سلام ای دفتر زیبای حیات من،

ای هدیه تولد من از سوی خدا.

ای قشنگ ترین واژه. سلام ای زندگی

من تو را از نو می نویسم ،تو را از نو تعریف میکنم

تو را در مسیر کمال می ستاییم .ای زندگی تو دفتر هستی منی ،

تو بستر معراج منی ،تو ایینه عشق منی ،من همه چیزم را در وجود

 تو میبینم من تو را زندگی میکنم ای زندگی،چه روزهایی گذشت

 و من تو را نشناختم ،چه واژه ها وسطرها که بر تن تو نگاشتم

 و تو با صبر و شکیبایی تحمل کردی،با من سخن ها داشتی .روزی

مرا گفتی که  چرا این گونه ای؟تو در من میتوانی به گونه ای دیگر

 زندگی کنی و به من گونه ای دیگر بنویسی و من آمدم تا تو را باز

 شناسم و تو را از نو تعریف کنم و دفتر هستی ام را به گونه

 ای دیگر بنویسم ...............    از وبلاگ چگونه به زندگی زیبا نگاه کنیم