سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساحل

نگاه عاشق

    نظر
SohrabSepehri.com

چشمم کار نقاش را به عهده گرفت و شکل زیبای تو را در لوح دلم قلم زد و جا داد.

تنم قالبی است که شکل تو در آن جا گرفته و از آن نگاهداری می کند.و پرسپکتیو بهترین هنر نقاش است ، چون از طریق نقاش است که تو باید مهارتش را ببینی و دریابی که تصویر واقعی تو در کجا ترسیم می شود و قرار می گیرد.

در کارگاه سینه من که تصویر تو همچنان در آن آویخته است ، کارگاهی که پنجره هایش را از چشمان تو شیشه انداخته اند.

 حالا ببین چشم ها به چشم ها چه کمک ها کرده است.

چشم های من شکل تو را ترسیم کرده اند و چشم های تو پنجره سینه های من شده اند که از  روزنه آن خورشید با لذت نگاهی دزدانه به درون می افکند و بتو خیره می نگرد.

معهذا چشم ها فاقد این مهارتند که هنرشان را به لطف و دلپسندی بیارایند.آنها فقط آنچه را می بینند ترسیم می کنند و از دل و درون آن چیزی نمی دانند و بی خبرند.

 


یاد تو

    نظر
یاد تو...
SohrabSepehri.com

از وقتی که مرا ترک کرده ای ، چشمم در فکر و خیالم جا و قرار دارد

و آن چشمی که مرا از این سو به آن سو هدایت می کرد ، جزئی از وظیفه اش را انجام می دهد و در جزئی کور است.می نمایاند که می بیند ولی در حقیقت عملاْ نمی بیند و درست کار نمیکند.

زیرا هیچ صورت پرنده ای ، یا گلی یا شکلی را که به آن می آویزد به دل منتقل نمی سازد.

از اشیائیکه به سرعت از نظرش می گذرند فکر و خیال هیچ سهمی ندارد و نه آنچه را که می گیرد در دید خود نگهمیدارد.

زیرا اگر ناهموارترین یا ملایم ترین منظره ای را ببیند، یا زیباترین چهره یا صورت ، یا بد شکل ترین آفریده خلقت ، یا کوه یا دریا یا روز یا شب یا کلاغ یا کبوتر همه آنها را به شکل و هیأت تو در می آورد.

زیرا چنان پُر از تست که بیش از آن نتواند ، و برای دید بیشتر توانائی ندارد.

باین ترتیب فکر با وفا و بسیار راستین من چشم مرا نارسا و بیوفا می گرداند.


عشق چیزی نیست که بتوانیم آنرا قسمت کنیم

    نظر

SohrabSepehri.com

عشق چیزی نیست که بتوانیم آنرا قسمت کنیم

عشق ، کم و زیاد بر نمی دارد.

عشق ، یا هست یا اصلا نیست.

وقتی یک نفر را واقعا دوست داریم ، همه کس و همه چیز را با او دوست داریم.

عشقی که همگان را در آغوش نگیرد ، رنگی از شهوت و نیاز در خود دارد.

عشق حقیقی ، عشقی است فراگیر.

تو را دوست دارم و به خاطر تو به همه جهان عشق می ورزم...     

                                                                                 ((  جبران خلیل جبران ))


روز و شب

    نظر
SohrabSepehri.com

وقتی چشمانم را بیشتر روی هم می گذارم و می بندم چشمانم بهتر می بینند

زیرا تمام روز به چیزهایی می نگرند که به آنها توجه و اعتنا ندارند.

اما وقتی که می خوابم ، در خواب چشمانم به تو می نگرند و در تاریکی روشن شده ، در تاریکی روشن می بینند و می دانند بچه می نگرند.

پس توئی که سایه و تصویرش سایه ها و تاریکی ها را روشن می سازد ، قالب سایه تو ، که خیلی درخشنده تر و تابناک تر از روز روشن است ، چقدر نمایش و جلوه خوشبختی بروز روشن می دهد ، در حالیکه سایه تو برای چشم های نابینا آنقدر می درخشد!

چه بگویم؟

که چشمان من با نگریستن به تو در روز زنده و روشن چقدر سعادتمند و خوشبخت می شوند و چه سعادتمندند در شب مرده و خاموش وقتی که سایه ناکامل و زیبای تو درمیان خواب سنگین بر روی چشمهایی که نمی بیند جا و قرار می گیرد!

تمام روزهایم مثل شب اند تا وقتی که ترا می بینم و شبهایم روزهای روشن وقتی که خوابها ترا به من می نمایانند.


قلب من

    نظر

قلب من ، هرگز تو را محکوم و نقد نمی کنم.

و نیز هرگز از آنچه می گویی شرمنده نمی شوم.

می دانم تو کودک محبوب خداوندی ، و او در تابشی شکوهمند و عاشقانه ، از تو حفاظت می کند.

قلب من ، به تو ایمان دارم.

طرفدارت هستم ، و در نیایش هایم ، همواره برایت درخواست برکت می کنم. همواره دعا می کنم یاری و پشتیبانی مورد نیازت را دریافت کنی .

قلب من ، به تو ایمان دارم.

ایمان دارم که تو عشقت را با هر آنکس که سزاوارش باشد ، سهیم می شوی .

از تو می خواهم به من اعتماد کنی . بدان که دوستت دارم و می کوشم تمام آزادی مورد نیازت را برای ادامه دادن به تپش شادمانه ات در سینه ام ، در اختیارت بگذارم .

برای آنکه هرگز  احساس از حضور من درگرداگردت ، احساس نا آسودگی نکنی ، هرکاری می کنم.